معنی بی‌برو برگرد

حل جدول

بی‌برو برگرد

بی‌چون و چرا


بی برو برگرد

بیچون و چرا

بی چون و چرا


بی‌چون و چرا

بی‌برو برگرد

لغت نامه دهخدا

برگرد

برگرد. [ب َ گ ِ رَ] (فعل) صورتی از برگیرد یا مخفف برگیرد. رجوع به برگرفتن شود:
به نوک سنان برگرد ژنده پیل
به تیغ آتش آرد ز دریای نیل.
اسدی.

برگرد. [ب َ گ َ] (اِخ) دهی است از دهستان مایوان بخش حومه ٔ شهرستان قوچان. سکنه ٔ آن 404 تن. آب آن از قنات و محصول آن سیب زمینی و انگور است. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 9).


برو برگرد

برو برگرد. [ب ُ رَ / رُو ب َ گ َ] (اِمص مرکب) چون و چرا. (فرهنگ لغات عامیانه).
- برو برگرد نداشتن، بی تخلف بودن. محقق و مسلم و قطعی و بی چون و چرا بودن. (فرهنگ لغات عامیانه).


گرد برگرد

گرد برگرد. [گ ِ ب َگ ِ] (ق مرکب) دور تا دور. همه ٔ اطراف:
عنکبوت بلاش بر دل من
گرد بر گرد برتنید انفست.
خسروی.
چو با تاج شاهی مرا دشمن است
همه گرد بر گردم اهریمن است.
فردوسی.
یکی نامور شاه را تخت ساخت
گهر گرد بر گرد او برنشاخت.
فردوسی.
همه گرد بر گرد او موبدان
سخنگوی بوزرجمهر و ردان.
فردوسی.
امیر گرد بر گرد قلعت بگشت. (تاریخ بیهقی). این خادم و غلامان به وثاقها که گردبر گرد درگاه بود فرودآمدند. (تاریخ بیهقی). گرد برگرد آن درختان، بیست نرگس دانها نهاده. (تاریخ بیهقی). و گفت نیکو فرزندی است که خدا به من داده است، گرد بر گرد آن سنگ و ریگ جمع میکرد. (قصص الانبیاء ص 50). فاطمه و حسنین (ع) گرد بر گرد سید عالم نشسته و سید عالم بر نهالی که از لیف خرما بافته بودند. (قصص الانبیاء ص 442). و این قلعه است که گرد بر گرد کوه آن بیست فرسنگ باشد. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 158). به حکم آنکه فیروزآباد در میان آخره نهاده است که پیرامون آن کوهی گرد بر گرد درآمده است. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 137). و سوری استوار گرد بر گرد شهر [شیراز] در کشید. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 133).
دیده بگشاد بر نظاره ٔ راه
گرد بر گرد خویش کرد نگاه.
نظامی.
گرد بر گرد او چو حور و پری
صد هزاران ستاره ٔ سحری.
نظامی.
باغ در باغ گرد بر گردش
خلد مولا و روضه شاگردش.
نظامی.
همچنین شیبان راعی میکشید
گرد بر گرد رمه خطی پدید.
مولوی.
و گرد بر گرد امام علیه السلام برمی آمدند. (تاریخ قم ص 202). گرد بر گرد او قفسهای قمریان و مرغان نهاده بودند. (تاریخ قم ص 217).

فرهنگ فارسی هوشیار

برگرد

(اسم) پیرامون گرداگرد: برگرد ماه. توضیح لازم الاضافه است.

فارسی به انگلیسی

گویش مازندرانی

برد گرد

بازگرد – برگرد


وگرد

بازگرد – برگرد

معادل ابجد

بی‌برو برگرد

646

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری